وقتى دفتر خاطرات, زندگی خودت رو ورق می زنى
به چیزایى می رسى
كه نمیدونى تقدیرت بوده یا تقصیرت
به آدمایى می رسى
كه نمیدونى درد بودند یا همدرد
به لحظه هایى می رسى
كه هضمش واسه دل كوچک تو سخته
و به دردایى می رسى
كه براى سن و سالت بزرگه
به آرزوهایى كه توهّم شد
رؤیاهایى كه گذشت
به چیزایى كه حقت بود اما شد توقع
و زخم هایى كه با نمك روزگار آغشته شد
و احساسى كه دیگران اشتباه مى نامند
و دست آخر دنیایى كه بهت پشت كرده
و بازهم انتهاى دفتر خودت می مانى ...
و زخم هایى كه روزگار پشت هم می زند
و سكوت هم دواى دردش نیست
دنیـا
كاش مهربان تر بودى ...
رو دعا می خواه ز اخوان صفا - مولانا...
برچسب : نویسنده : delphan بازدید : 279